خانم رییس کتابخونه داشت با شور و ذوق از سخت ترین کتابی که خونده بود حرف میزد . گفت کتاب خشم و هیاهو رو دفعه اول که خوندم ، اصلا متوجه نشدم. دفعه دوم و سوم هم همینطور . تازه برای بار چهارم بود که فهمیدم داستان از چه قراره. و ادامه داد : عجب داستانی ، عجب روایتی ، خوندنشو به همه توصیه میکنم ... .
منم یاد خودم افتادم . یاد همه ی کتابایی که نصفه نیمه رهاشون کردم . من مثل اون خانم فکر نمیکنم . اصراری هم به خوندن کتابایی که همون اولین دفعه جالب نیستند ، ندارم . شاید صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز تو هیفده سالگی برام هیچ جذابیتی نداشته باشه شاید وقت خوندنش سی سالگی باشه یا چند سال کمتر یا بیشتر .
 انگار کتاب خوندن هم یه جور تجربه کردنه . بعضی چیزا رو تو یه سن خاص باید تجربه کرد .